هنوز آري هنوز

از شور شيرين تو لبريزم

و گاهي

كودكانه

دور از چشم تو

نم نم اشك مي ريزم

هنوز از لابلاي اين همه آوار آتش بار اين طوفان پي در پي

اگر خوابي به چشمانم سرازير است

از آواي لالايي تو مي آيد

و مي بايد

به سوي آسمان آرزويت بال بگشايم

نمي آيم...

(محمد اهل شمران است

با ما خوب مي جوشد

خيالت تخت

ابراهيم با من دست در دست است!

هواي بچه هاي دسته را دارد

مُحرم تازه داماد است

با گردان عاشوراييان رفته جلو مادر

الو؟! مادر؟!

الو...؟!

مادر...؟!)