عیب از من و توست!

 

عصری است غریب و آسمان دلگیر است

افسوس برای دل سپردن دیر است

 

هر بار بهانه ای گرفتیم  و گذشت

عیب از من و توست ، عشق بی تقصیر است!

 

 

سخت تر از عاشقی

   

گویند خیال دلبران تخت تر است

آن یار که دلرباست خوشبخت تر است

 

هیهات مباد از کسی دل ببری

معشوق شدن ، ز عاشقی سخت تر است!

 

 

 

امواج

 

امواج ، آیه های پریشانی

پر شور و بی امان و عطش آور

 

رمز حیات و هیبت دریاها

کرار ، مثل شیر خدا حیدر

 

***

 

در انعکاس نقره ای مهتاب

یاد آور نماز شب مولا

 

در روزهای سخت و ملال انگیز

طوفان خطبه ها، ز لب مولا

 

***

برخاستن ، خروش بر آوردن

با سر به سوی مرگ دویدن ها

 

پایان عمرشان همه در سجده

آغاز دیگری است رسیدن ها!

 

 

غزلستان بی کسی

 

پاییز

شاعر می شوند این درختان ساده دل

می برند بادها بر سر دست

دست به دست

این دست نوشته های طلایی را

تا دور دست ها

بشنوید پاره های تن درختان را

***

جمع کنید این شعرهای پیش پا افتاده را

آتش کجاست؟

از لب بادها نمی افتد ترانه های درختان سوخته

اینجا درخت

دیوان پرپری است

پر از ترانه های تلخ جدایی ، ترانه های شیرین رهایی

بگذار اسمش را:

                     [غزلستان بی کسی]

یا ...!

خون جگر درخت خشکید

روی این برگهای رنگارنگ

تا تر شوند

ترانه های آتشین

وقتی سنگینی می کنند بر گرده ی بادها

از عظمت

پیاده می شوند کم کم

مثل لیلی از محمل

مثل شبنم از گل

مثل موج بر ساحل

سحر که خوابیم من و تو

ابرها آشیانه می گیرند در آغوش درختان

تا بشنوند زمزمه های سپیده را

درخت از چشم آسمان صله می گیرد ، اشک

و ماه غبطه می خورد به مِه

لوح تقدیر از آسمان آمد

 

می شنوید؟

این صدای فرشته هاست

کف بزنید به افتخار درختان ساده دل!